ابیات مجرد (غیر متاهّل!) + کتاب حسن
عمل!
گوش اگر گوش تو و بینی اگر بینی تو
آنکه البتّه به جایی نرسد جرّاح است!
یار سبیل دار!
بر لب آوردی شبی نام دل خون گشته ام
دیدم از تار سبیلت دلبرا خون می چکید!
قالَ کَتی(!):
ایّامِ خوش آن بود که با «دوست پسر» شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود!
نصیحت به معشوق!
هی فاصله نگیر ز من ای گل رُزَم!
من که تو را نمی خورم ای گل! مگر بُزم؟!
در حسرت دماغ یار!
ای فرشته چه شد آن بینی افراشته ات؟
عمل افکند ز رویت علَم زیبایی!
روز طبیعت
پا بر سرت گذاشت نگارم به سیزده
خوش باش ای طبیعت شیدا که روز توست!
...و کمی دیوانه بازی!
در حیرتم ز باغ دل خود که در بهار
غیر از جنون عشق در آن گل نمی کند...
به مناسبت نمایشگاه کتاب این بخش را هم مرور بفرماییدبد نیست!:
کتاب حُسن در آئینه ادب پارسیبوالفضول! کلیک
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت توسط سعید سلیمان پور ارومی
|