بیا ای گل بهارم باش و جانم را شکوفا کن

دلم را با نگاه سرخوشت چون غنچه‌ای وا کن

بیا در سینۀ خاموش این باغ خزان‌دیده

چکاوک شو؛ بخوان از عشق و شوری تازه برپا کن

بهاران آمده بوی تو را، روی تو را دارد

در این آیینه گل کن، لحظه‌ای خود را تماشا کن

شکوفا شو، چراغان کن تمام لاله‌زاران را

دل این داغداران را به لبخندی مداوا کن

شبی در بزم شب‌بوها بیفشان گیسوانت را

بچرخ و نوبهار زلف خود را نذر گل‌ها کن

نوازش کن پر پروانه‌ را، هم‌صحبت گل شو

دمی با چشمه‌ها همراز شو، با ماه نجوا کن

بیا ای نم‌نم باران، بزن بر شیشه‌ام گاهی

شب دلتنگی‌ام را با صدای خویش زیبا کن

اگرچه نیستم پیش تو وقتی شعر می‌خوانی

مرا هم لابه‌لای بیت‌های خویش پیدا کن



سعید سلیمان‌پور