....مرگ و لبخند

"مرگ چنان گوش به قصه ات می سپارد
که از کار خویش باز میماند..."
صبح هنوز در پشت میز کارم درست جابه جانشده ام که اس ام اسی می رسد ... باز یک لطیفه ی بی مزه یا بامزه یا مضمونی که دوستی طنّاز برای من یا دیگری کوک کرده است ...
نام محسن را که می بینم خودم را برای لبخند آماده می کنم ... اس ام اس را می خوانم:
"...Salam.Azize nazanineman Emran e Salahi ham"
قلبم برای لحظه ای انگار از حرکت می ایستد ... با حس این عبارات آشنایی تلخی دارم ...اما نه ... اس ام اس است دیگر!... از آن سرکاری ها ...مضمونی است که این بار برای استاد کوک کرده اند تا دلمان را بلرزانند و بعد به ریشمان بخندند...!
"....par keshid...raft"
کجا پر کشید و رفت؟....سعی می کنم شوخی پایانیش را حدس بزنم ...چیزی به ذهنم نمی رسد ...حس بدی دارم ... بی صبرانه منتظر طنز قضیه هستم ...مگر می شود نام عمران صلاحی باشد و قضیه به لبخند ختم نشود؟؟
"...chenanke khod migoft : Poshte sarash baran gereft"
چرا این بخش لعنتی نمی رسد ...در زندگیم تا کنون اینقدر چشم انتظار طنز نبوده ام....محسن خدا مرگت بدهد ...این شوخی را تمام کن!
"...yadash ta hamishe por forugh baad..."
و چند نقطه و دیگر هیچ!
سرم را از روی گوشی بلند می کنم ... همکارم دارد متعجبانه نگاهم می کند ... چرا؟
پشت میز آوار شده ام ... انگار در خلاء سیر می کنم ... از پنجره به بیرون نگاه می کنم ... کف خیابان گلشهر خیس خیس است ... و از شاخه های درختان قطره قطره بارن می چکد ...
به جاده ی سرسبز و پردرخت "بند" می نگرم ....مرگ دست در دست استاد دارد می رود و...
لبخندی بر لب دارد .....
(شعری از زنده یاد عمران صلاحی)
...
گوندوز گونه عادتى وار٫ گئجه اولدوزلارا٫ آيا ...
بوداقلار باهارا ...
ميوه لر يايا ...
گميلر دنيزه ....باليقلار چايا... پنجره لر آچيلماغا٫ بير آز تازا هاوايا
آچيق يئلكن عادتى وار يئللره ...
آراز دلى سئللره ...
آينا گؤزه للييه٫ داراق تئللره ...
غريب آدام عادتى وار وطنه.... داغلار دومانا٫ چنه
آيريليق گونلرى منه ...
من سنه....
ترجمه:
روز به خورشید عادت دارد٫ شب به ماه و ستاره ها...
شاخه ها به بهار٫ ميوه ها به تابستان...
كشتيها به دريا٫ ماهيها به رود...
پنجره ها به گشوده شدن٫ به كمى هواى تازه...
بادبان افراشته به بادها عادت دارد
ارس به سيلهاى خروشان ...
آئينه به زيبايى...
شانه به گيسو...
انسان غريب به وطن عادت دارد...
كوهها به مِه...
روزها ی جدایی به من....
من به تو....