سفرنامه پست مدرن
سفرنامه پست مدرن
(نقیضه)
طبع بی ذوق توی حسم زد
دید پنهان درون یک کمدم
میخ سگ صاحب کمد بیرون...
«به کجایی که می رود به خودم»
در جدال لباس و نفتالین
«میخ یعنی خودت چه می کردی»
پدر صاب بچه را ای میخ!
با فشار خودت در آوردی!
در اتاقی که من نمی دیدم
یک صدا گشت بی دلیل کلفت
توی چشمان پر هراست آخ!
شوهرت...- مردک سبیل کلفت-
لندهوری پر از دراکولا
تشنه ی خون ما شده سارا!
آه دانسته بودم از اول
تو مرا ...من تو را ....یکی مارا...
از درون کمد رها ..ها... ها
به خیابان پریدم از یک درز
چشم خود را گشودم از دهنم
طول دادم به حس خود در عرض
واژه هایی که آن زمان رویید
حال کیفی و شور کمّی داشت!
شعر می گفتم از تو و دهنت
یابویی داشت هی ورم می داشت
خواست آن چشمهای بی پایان
که دل من ز سر شروع شود
جاده را توی ساک جا دادم
تا سفر در سفر شروع شود
وسط جاده با شکیبایی
گریه کردم تمام هامون را
شعرهای مدرن با-ریدم
«و كشيدم يواش سيفون را»
روح مرتاض میخ خورده ی من
توی دهلیز «دهلی نو» شد
غم سم آورد و در سماور ریخت
طعم چایی به رنگ « ورشو» شد
جمعه بازار در «کراچی» سوخت
از شب پنجشنبه هایی که...
بازهم کرم عشق می لولید
توی سوراخ سنبه هایی که...
عقرب ابروی تو عقربه بود
ساعت نیش دار « برن»ی من
هیچ فرسنگ زیر دریا شد
با خیالات ژول ورنی من
حس لاطائلات من سر رفت
محو در روح بوالفضول شدم
کُره ی چشمهات را مُردم
چشم بادامی «سئول» شدم
قصه ما ز بیخ راست نبود
«راست كردم به تو شب كج را»
روی سرگیجه ی گرامافون
پاپ خواندم سه گاه ایرج را
«برج ميلاد مثل من خم شد»
«بعد آهسته در دهانم برد»
جرعه ای غم زدم به وسعت «وان»
خلسه ی وان به «ایروان»م برد
«كرد حمام توي چشم وكيل»
کاش لُنگ موکلش بودم
کیسه را Kiss کرده و بخشی
از سفیداب خوشگلش بودم
من نگویم چرا در آوردی
یا چه را از کجا در آوردی
«مثل آقا محمد قاجار
(چشم)هاي مرا در آوردی»
کامیون کامیون هوس می ریخت
حسّی آمد درون من تل زد
«به بخاري داغ چسباندم»
همه ی هستی تو تاول زد
توی «رُم» حس باستانی مرگ
از تمامش تمام من پر شد
آب در مغز من به جوش آمد
رادیاتور ، گلادیاتور شد
دل من این سپور سرگردان
ماند در برگریز چشمانت
مثل شب در تو ته نشین شد و زد
شیرجه در «ونیز» چشمانت
کُنیاکی رسید از «کِنیا»
جسم من خوب لایروبی شد
روح من بعد مست و لایعقل
راهی شهر «نایروبی» شد
در تنم درد بود و بی دردی
در سرم رنج بود و بی رنجی
خواستم از تو..
باتو...
در تو...
به تو...
(مصرع بعد گشت شطرنجی)
روی دیوار چین پیشانیت
ابروانت دو اژدهای «پکن»
فیلم کردی مرا و من رفتم
توی «سولقون» به جشنواره ی «کن»
«چاه كندند چون نفهميدند
از لبان تو گاز صادر شد»
یک نفر گفت: از لبانش؟ نه!
(باعث فتنه در بنادر شد)
برگ برگ دلم در آتش ریخت
تا کبابی ز برگ سرو شود
قارچ رویید از «هیروشیما»
تا که پیتزای مرگ سرو شود
در «آتن» ذره ذره رقص شدم
لحظه لحظه تمام "زوربا" را
مثل یک "ریکی" شکسته و مست
دفن کردم «کازابلانکا» را
یک نفر داد زد درونم:های
یک نفر داد زد درونت: هوی
آی یانکی به خانه ات برگرد
دل من در خرابه های « هانوی»
تو تلپ من تلپ ته کافه...
با کمی نیمه شب، شدیم پلاس
بعد از آن بی لباس لاس زدیم
توی پس کوچه های «لاس وگاس»
«خواب شیرین مرا پراند به تو»
در همه هستی ات پریدم من
چشم خود را گشودم و دیدم
لک لکی توی «مادرید»م من
عشق بازی که گاوبازی شد
به تو شبدر به جای رُز دادم
عشق را گاو با کلاس شدم
به خران محله پُز دادم
«سعدی افتاد توی حافظه ام»
مار کِز کرد در سر "مارکز"
بینوایان شهر «کاراکاس»
اثر: "ویکتور هوگو چاوز"
قوز بالای قوز شعر شدم
که شدم قوزی «نتردام»ات
من نه من ،تو نه تو ، فقط ما گفت
گاو خوش لهجه ی «روتردام»ات
نی زدم توی چشم میشی تو
گرگ ها در سه گاه افتاده اند
بشنو از نی ....- ولی کسی نشنید-
«گوسفندان به راه افتادند»
«برج پیزا» دوباره راست شد و
به بهار تن تو مایل شد
توی پاریس رود سن زده ای
رفت و در لای پای «ایفل» شد
«سوت می زد پلیس بی سر تو
بی جهت از خودم فرار شدم»
راندم از حومه ی «پاریس» و سپس
محو در رالی «داکار» شدم
مقصد بعد یک جزیره ی دور
در سرم ابر بود و پیشم بود
توی آن «لندن» خراب شده
کَن یو اِسپیک اینگلیشم بود
آه از این عشوه های بی درمان
آه از آن چشمهای بی حاصل
هی گرفتی بهانه تا که گرفت
کفتر عشق من «نیوکاسل»
مرده شور این لب مرا ببرد
(راستی این لب تویا لب من؟)
با لبانی چو شکلک یاهو
بوسه دادی براي من، مثلن
«با تف افتاد و خاکمالی شد
زیر پای من آخرین بوسه»
بی ترانه مدیترانه شدم
بین نزدیکی دو تا کوسه
هی به تخته زدم
به تخت ...
به تخ.....
تا «نیویورک» تق تتق تق تق
روح تو با ملافه خورد به سقف
که: وات آر یو دویینگ ای احمق!
روح «استنلی» آمد و خوردم
قاچی از «پرتقال کوکی» تو
در تمام وجود من شد Share
غمزه و ناز فیس بوکی تو
می روم با قطار پست مدرن
این سفر رابدون من با تو
دست در دست هم دهیم به مهر
مقصد بعد «سانفراسیسکو»... (۱۰۰)
از کتاب: خنده بر تخم های مرغ
............................................................................
(۱۰۰) برای عزیمت به شهر مذکور گویا به تور هوایی "شازده اسدالله میرزا" رجوع شده است!
(آخرین پاورقی را قید کردیم به نمایندگی از ۹۹ پاورقی ای که در سفرنامه حذف کرده ایم!)
توضیح واضحات:مصرعهای داخل گیومه از آقای "سید مهدی موسوی" می باشد.
... و دو غزل پوست مدرن را هم اینجا بخوانید