مشاعره ... + خالو راشد...
مشاعره ی بابا طاهر و مامان طاهره!
طاهره:
دل مو خون شد از دست ته طاهر! یه جو غیرت نوینُم از ته ظاهر
نشینی شرّ و ور گویی ته هـر شو چرا گشتُم زن این طرفه شاعر؟
طاهر:
بوره ای مرگ! در پایت بمیرُم که با این زن ز جان خویش سیرُم
ز دست طاهره دلخون شدستُم به جان ته دیگه طاقت ندیرُم!
طاهره:
دلُم واته بـــــه غمهــا مبتلا بی الهـــــــی در دلـــت درد و بلا بی
بـــــه دستم یک النگو هم ندیرم به جانـُـــــم داغ سرویس طلا بی!
غم دنیــــــا به دل بیتوتــه ساجه به جانُم شعله ای افروته ساجه
ز دست این زن و خرج ومخارج دلُم رو چون دماغُم سوته ساجه!
طاهره:
هنی نشناختی مورو تِه بابا! چو تِه بیغی حریف مو نشی یا
بشُم در محضر قاضی و فوری بذارُم کل مهریّه م رو اجــــرا!
طاهر:
الا ای طاهــــره! داغــــــت بوینُم الهی بر ســر خـــاکت نشینُم
زبس مقروض ریخت و پاشت استُم سه ماه از سال مهمون اوینُم!!
طاهره:
بشی ویلون و سرگردون الهی! از این چکها فتی زندون الهی!
به دادُم کی رسه جز ته نذونُم ته دادِ مو ازو بستون الهی!
طاهر:
ز دستت طاهره! مــــــــو بی علاجُم دیگه زین پس به میل تو نساجُم...
(ملاقه در هوا هی گشت و هی گشت بخورد آخر گرومبی بر ملاجُم!)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مو= ما وا ته= با تو هنی= هنوز فتی= افتی بوره= بیا نساجم= نسازم ساجه = سازد
نشی یا= نمی شود وینم= بینم نذونم= ندانم ندیرم= ندارم بشم= بروم سوته= سوخته افروته= افروخته بی= باشد شو= شب نذونم= ندانم نوینم= نبینم
(طنزی که هم اینک به دستمان رسید...!)
چندی پیش برای دوست طنز پردازم راشد انصاری نکو داشتی در بندر عباس برگزار شد که این مقاله ی تحقیقی (!) را برای آنجا نوشته ام:
«خالو راشد در آیینه ی شعر وادب فارسی!»
«خالو راشد» از شاعران طنز پرداز تاریخ ادبیات است که به نوعی سال بالایی عبید محسوب می شود!
در تاریخ نقل است که بر اثر شعر او پیر وجوان وخرد وکلان چنان شاد می شدند که به پایکوبی می پرداختند و حتی کسانی که به خاطر نداشتن بر و رو ( مخصوصا : رو!) در مجالس از حرکات موزون خود داری می کردند با شنیدن اشعار شوخ وشنگ او ، کمر را به اقرار(!) در می آوردند. چنانکه شاعری در این زمینه فرموده:
به شعر حافظ شیراز اگر رقصند اگر نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی-
به شعر راشـــــد بندر تماما بندری رقصند سیه چشمان اکبیری و اوشگول های دربندی!!
که ناگفته پیداست که کار کدام یک دشوار تر بوده است!
خالو راشد را از بزرگترین وبرجسته ترین شعرای تاریخ شمرده اند و «آشفته سرحدی» در وصف برجستگی او سروده است :
دیدم شکمی ز دور پیـــــــــــــداست بعد از دو سه روز «راشد» آمد! (۱)
در کتب مسطور است ( در برخی نیز مستور!)که «خالو راشد» را از ابنیه ی فرهنگی جنوب می شمردند و در بندر عباس همان جایگاهی را داشته که منار جنبان در اصفهان. در مشهوریت ایشان آمده:
منسوب شد به بندر دیریست این سه شاهد:
-مشهــور خلق دنیا - رقص و سوسیس و راشد!!
نقل است که یک بار به یکی از هوادارن خود امضا داد طرف داد زد:
خالو! سعدی و حافظ انگشت کوچیک تونم نیستن! (۲)
در دیوان ملک الشعرای دربار فضولیان - بوالفضول ارومی - درباره ی خالو راشد غزلی مشاهده می شود که بعدها الهام بخش حافظ شده است. به عنوان حسن ختام نقل می کنیم:
ای پادشــــــه خوبان! طناز سرکاری! دل بی تو به جان آمد ای «راشد انصاری»!
از بهر من هالو ، کم لطف شدی خالو! مانند جنون مـــا ، لطفت شده ادواری
در حکم تو و شعرت حکم ازلی این بود تو پرده نشین باشی، او شاهد بازاری
وقتی به تو مشغولم از شور وشعف فولم با طنز تو شنگولم از غصه و غم عاری
خوش لحن وخوش آوازی هم قافیه پردازی در صحنه ی طنازی الحق سوپر استاری!
در وزن نمی گنجد ؛ بهر تو بگنجانم هر چند جدا از هم، یک«پاچه» و یک «خاری»!...
( ارومیه – 30 فروردین 86)
----------------------
۱-به نقل از تذکره ی نصر آبادی با اندکی تصرف!
۲- (مبلغ چک امضا شده در تاریخ ثبت نشده است !)
...نگذاشت! از: عباس احمدی
بچه پولدار! از: ارمغان زمان فشمی