!کاروان المپیک
ای کاروان آهسته ران ســـــــوی المپیک پکن من یک مدیر ارشدم، جا کن مرا در خویشتن!
خودکار بیت المال خود، در گـــــاوصندوقی نهم بی دغدغه همراه تو چندی شوم دور از وطن
در بین ورزشکارهـــــــــا من باعث روحیه ام استاد تقلید صدا، همراه جوکهـــــــــای خفن
آنها پی کسب مدال بنده هلاک عشق و حال گیرم همه پشت سرم " گویند هر نوعی سخن"
من یک مدیــــــــر گردشی، البته فعلا ورزشی از آن مهم تر ارزشی،حالی به من ده خواهشن(!)
بهر رژه ای باصفـــــــــا! رد کن بیاید بهـــــر ما از آن کت و شلوارها همراه کفش و پیرهن
خوب است آنجا بودنم چونکه شده همراه هم یک عده ورزشکار مرد، یک عده ورزشکار زن
بهر من و امثال من در لیست گر جایی نبود از این مربّی هایمان یک چند تایی خط بزن
خود بهر کشتی گیرهــــــا آموزش فیتو دهم توی فتیله پیچ هم الحـــــــق منم استاد فن
از بهر بوکسورهای تیم دارم کوچینگی بی نظیر: یک مشت، اول زیر چشم، وان دیگری توی دهن!
"چون می روی بی من مرو،ای جان جان بی تن مرو" بگذار همراهت شوم سازم فدایت جـــــان و تن
*
ای طنز گــــــــــوی بینوا! این بام دارد صد هوا بر خویشتن کم کن جفا هی خشت بر دریا مزن!
با ورزش ِ آبادی از ، آبادی ورزش مگــــــــــو این وضع ما این سازمان این تربیت این هم بدن!!
سوء مدیریت کنــــون در چین زده گندی چنان کز بهر حذف بوی آن ، عاجز شده مَُشک خُتن!
کم گیر ده ای بوالفضول! سوگند ایشان کن قبول باور مکن دنب خروس، بنگر کمی با حسن ظن...!