آتقی + کنسرت
آتقـــــی!
هی می گفتی که می رم از این ولایت آتقی!
بــــــــــــارو بندیلتــــــو بستی در نهایت آتقی!
گفتیمت نرو، نکــــــردی هیـــــچ عنایت آتقی!
پند مـــــــا باد هوا!
کردی زود شال و کُلا
حتّی گوش به حرف کدخدا نکردی آتقی!
رفتی پشت سرتَم نیگـــــا نکردی آتقی!
□
عید اومد بهــــــــار اومد هیچ خبری ازت نشد
گفتیم این غنچه ی دل وا میشه، عاقبت نشد
یه دو خط نامه هم از ســوی تو مرحمت نشد
رفتی بی وفا شدی
بی خیال ما شدی
بی خیال رفقــــــا، عیبی نداره آتقی!
کیلویی چنده وفا؟ عیبی نداره آتقی!
□
گفتیم اونجام که بری صُب تا غروب بیل می زنی
یا توی یـــــــه رستوران سُنبه به پاتیل می زنی!
شنیدیم امّا دم از ادامــــــــــــه تحصیل می زنی
آخر هوش و حواس!
بابا ای ول با کلاس!
ده بالا تـــــــــو کف علم و کمالت آتقی!
یعنی باز گلی به گوشه ی جمالت آتقی!
□
این روزا از آکسفورد و کمبریج صدات می آد!
اهـــــل ده میگن: داره حلّال مشکلات می آد
بی سوات رفتــــه و حالا داره با سوات می آد
بکــــن اسفندا رو دود
کور بشه چشم حسود
طاق شده طاقت ما، چش انتظاریم آتقی!
زودی دکتــــر شو بیــا،طاقت نداریم آتقی!
□
توی تهـــــران نذاری یهـــــو اسیرت بکنن
زبونـــــــم لال ببرن یــــه جـــا وزیرت بکنن
دو مــاه بعدش بزنن خرد و خمیرت بکنن
دودی کن عینکتـــو
رو نکن مدرکتــــــو
تا نگن این پــــــــــاره کاغـذ در پیته آتقی!
تو بپا عوض نشی،که اوضاع خیطه آتقی!
□
صدجوره قضا-بلا رو سرمــون ردیف شده
ته جیبمون تمیز و خونمـــــون کثیف شده
زود بیا که اقتصــــــاد دهمون ضعیف شده
نمیای نامــه بده
طرح و برنامـه بده
قربون منگوله ای کـــه رو کُلاته آتقی
دهمون منتظــــــــــــر تحولّاته آتقی...
(طنزی که هم اینک به دستمان رسید...!)
کنسرت!
سعید سلیمانپور
توی سالن غلغله ای بود.جیغ و سوت و کف به همراه رقص نور. میکروفون را در دستش جابه جا کرد و ناگهان خم شد و سرش را کج گرفت:
-وقتی چشای نازت تو زندگیم می بارن
انگار برای دلم حرفای تازه دارن
چند دختر جوان از شدت هیجان با چشم گریان هجوم آورده بودند به طرف سن. دست یکی شان کاغذ و خودکار بود.نیروهای حراست سالن جلوی دخترها را گرفته بودند و دخترها التماس می کردند.یک زن میانسال و محترم به آرامی از کنار ماموران حراست گذشت و دسته گلی را به طرفش دراز کرد .خم شددسته گل را گرفت و بعد دو قدم عقب عقب رفت و ناگهان یک دور دور خودش چرخید :
-دیگه برو برو برو دیوونه دل من عاشقت شد
ای وای بگین نره نره بمونه هنوز یه خرده مونده!
در سالن انگار زلزله آمد.صدای سوت و کف و جیغ سالن را تکان می داد. یکی از دختران که مشغول کلنجار با نیروهای حراست بود از حال رفت.ناگهان تمامی بدنش یخ کرد.وقتی دست از خواندن کشید.سالن را سکوت فرا گرفت.آب، یخ شده بود. دو ضربه به در خورد: -ننه! داری چکار می کنی این دوش گرفتن تو تموم نشد!؟