فرشتگان تشنه

گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب...

       "فرشتگان تشنه"

دل مسافر کویر درد می شود

در  میان خون و آتش و عطش

لحظه های او به عشق تکیه می دهند

سبز می شوند

بوی تکیه می دهند

دل دل مسافرم

در مسیل هجمه های  شب

خیمه های نور را نظاره می کند

وقت هجرت است

یک عَلَم  به آسمان اشاره می کند

راه  عاشقی به دشنه می رسد

اشک گریه می کند

تا لب فرشتگان تشنه می رسد

دل دل مسافرم

همنوای سمّ اسبها

                     می تپد:

ناگهان

سرخی شفق به روی آفتاب می دود

یک شهاب، از گلوی ماه کوچکش گذشته است...

*

هر تپش

لای لای عاشقانه ای میان خون و اخگر است

قلب تیر خورده ام

گاهواره‌ی علیِ‌اصغر است...


کربلا ای کربلا...

بازگشت به خانه + کاریکلماتور

 

باز آمدم به (خانه) چه حالی نگفتنی!

مدتها پیش اگر اشتباه نکنم برای اغو ی عزیز که  وبلاگش هکّ حرمت(!) شده بود  کامنتی نوشته بودمبه شرح ذیل:

کی بوده خیال تخت وبلاگم را

امنیت سفت و سخت وبلاگم را

گفتیم قرارمان فقط ایمیل است

آقای هکر یه وخت وبلاگم را...!

جمعه ی گذشته(۵ آذر) متاسفانه آقای هکر  به توصیه ما گوش نکرد و علیرغم قرارمان آمد و کرد آنچه کرد!

یعنی به خاطر خوشقدمی پست قبلی ام که (مدیر)بود ،  بنده طی یک کودتا از تنها پست مدیریتی خویش -که همین مدیریت وبلاگ است-   برکنار شدم!شش روزی  که جل و پلاسمان را از "اداره بوالفضول الشعرا" بیرون انداخته بودند ،جلوی در آن،  روی زمین چمباتمه زده بودیم و آقای هکر نیز داخل اداره ،پشت میز مدیریت ما تشریف داشت.شکر خدا ایشان بر خلاف دیگر مدیران دست به عزل و نصبی نزد و تغییرات بنیادینی در اداره به وجود نیاورد  و به حذف  تنها مشکل اساسی (مدیر سابق!) بسنده فرمود!

(از طرف دیگر چون  این هکر عزیز مانند اغلب مدیران ما  از توانایی های  مضاعف خود کاملا با خبر بود، همان جمعه، اداره  ابن محمود را هم از آن خویش کرد و جل و پلاس آن مومن را هم ریخت بیرون!)

در هر صورت با عنایت و مساعدت مدیر محترم بلاگفا، ما دوباره به خانه باز آمدیم .با تشکر ویژه از ایشان و سپاس از دوستانی که در این مدت ما را دلداری داده یا راهکار ارائه فرمودند.به هر حال...

نریخت دُرد می و محتسب ز دیر گذشت         رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت!

                                                                                                 (آصفی هروی)

.......................

در همین راستا ،کامنتی برای ابن محمود گرامی:

الا ابن محمود وبلاگ دار
الا طنزپرداز والاتبار

چو گویی که هی پست اندوختم
ز وب آنچه بوده است آموختم

یکی نغز بازی کند روزگار
که نت را به کامت کند زهرمار!

انیس دریغا و ویحک شوی
به یک چشم بر هم زدن هک شوی

در آن جمعه من نیز گشتم ملول
به ناگاه هک شد وب بوالفضول!

وب ما به آنی دراز اوفتاد!
چنان صعوه در چنگ باز اوفتاد

از این باز سلطانی تیز پر
همان جمعه وبلاگ ما نیز پر!

چه امنیتی؟ریکس هی روی ریکس!!
پناه ای خداوند از این "کئیر ایکس!"
  (نام مستعار هکر گرامی!)

 ***

از معجزات شعر طنز!

 چند سال پیش خانمی  که  شماره ام  را از دوستی طنزپرداز گرفته بود ،با بنده تماس گرفت و اجازه خواست تا بخشی از شعرهایم را در مجموعه ای که می خواستند گردآوری کنند،بیاورد. این کتاب که علاوه بر اسم ایشان اسم  دو نفر دیگر را نیز به عنوان گردآورنده روی جلد داشت با نام «معجزه شعر طنز» منتشر شد! تا یکماه پیش، این کتاب را زیارت نکرده بودم..وقتی این کتاب را به صورت اتفاقی  دیدم، از شعرهای آن محظوظ شدم به ویژه از  آن شعرهایم  که خودم از وجودشان بی خبر بودم!!

از چهار شعری که به نام بنده در این مجموعه چاپ شده است، تنها یک شعر مال من است و سه رباعی نمی دانم مال کدام شاعراست و ...شعر طنز را چه معجزه ای بالاتر از این!واقعا جای....

(ببخشید! جای هیچ چیزی نیست...بگذریم!)

 


کاریکلماتور

∆ خودکار سیاه به جرم سیاه نمایی دستگیر شد.

 

∆ خودکار سبز، نام پاییز را هم سبز می نویسد.

 

 خطوط خودکار قرمز ،صعب العبور است.

 

∆خودکار آبی روی  آسمان تهران نمی نویسد.

 

 

O خوشمزه ترین چاشنی به مذاق مرگ ،چاشنی انفجار است.

 

O سوزن ته گرد، سر و ته که شد، بحران هویت پیدا کرد.

 

O طرح بیابان زدایی ،مجنون را خانه خراب می کند.