عشق سرکار!
... بعد از مدت مدیدی اینجا و اینجا را هم به روز کرديم و از متروکيت نجاتشان داديم تا اطلاع ثانوي!! .... دوستان خواستند قدم رنجه و قلم رنجه کنند ، آماده ي پذيرايي مي باشيم!
عشق سرکار!
یاد بـــاد آنکه دلم عاشـق سرکار نبود
طفلکی از تو و عشق تـــو سر ِکار نبود
شیخ از حال دل من خبری هیچ نداشت
سی دی عاشقی ام بر ســــر بازار نبود!
نقل مشروح خبرهــــــای دل رسوایم
باعث خجلت گوینــــده ی اخبار نبود!
عقل گه گاه به کــــــار دل من می آمد
اینچنین از لگد عشق تـــــو ناکار نبود
چت نمی کردم و از خرج نتم آخر ماه
کیس من در گرو اصغـــــر سمسار نبود!
فرت فرت از لب لعل تو شکر می بارید
رطبی بود ولی موقـــــــع افطار نبود!
نرگس مست تو ای دوست تمارض می کرد
چشم بیمار تـــــو مي ديدم و بیمار نبود!
می نهادم کپه ی مرگ خودم را راحت
بنده را شب همه شب دیده ی بیدار نبود
پیش تو دست و دلم هیـــــچ نمی لرزیدند
چون مرا استرس "لحظه ی دیدار" نبود
رخت اسپورت مرا راحت جان بود و به سر
فکر دامادی و قرض کت و شلوار نبود!
در محــــــــل خير سرم بچّه ي مثبت بودم
تــــــوی جیب بغلــــــم پاکت سیگار نبود
فارغ از شعر و غزل سوت زنان مي گشتم
کار من اینهمه با کاغذ و خودکــــار نبود
شاعرم کردی و احسنت که بی عشق رخت
هنری از من بی عرضــــــه پدیدار نبود!
(طنزي که هم اينک به دستمان رسيد...!)
هديه اي از گناباد
به نام اون خدایی که بـــــــا خنده در دلا رو روی غم می بنده
به نــــــام اون خدایی که همیشه خوب می دونه آخر کار چی میشه
به نام اون خدایی کـــــــــه یاد اون تسکین هر دردیه تو دلامون
خدای هر چی که الان هست و نیس خدای بوالفضولای طنزنویس
بوالفضولایی که همش سعی دارن شادی و لبخند تو دلا بکارن
بوالفضولایی که می خوان آدمـــــا قد یه دنیا دور بشن از غما
تو دلشـــــون شاید هزار غم دارن خیلی چیزا تو زندگی کم دارن
امــــا بازم دلای شــــــــادی دارن زندگیای با نشاطی دارن
تو بوالفضول !! نمی دونم کجایی کجای این دنیای بی وفایی
نمی دونم چند سالته؟ چه شهری با چه کسایی دوستی با کی قهری
اما دلای ما بــــــــــه هم نزدیکه راه میون دلامون باریکه
مثل خودت منم یه طنـــز نویسم عالمی دارم با روان نویسم
یه هدیه هـــــم برات دارم عزیزم محبتامو توی اون می ریزم
برات ایمیلــــــش می کنم ببینی ستاره آسمونو زمینی
امیدوارم هدیه ی من قبول شه یه عضوی از وبلاگ بوالفضول شه
یه گوشه تــــــوی وبلاگت بزاری تا آخر عمر دیگه ور نداری
به وبلاگم سر بزنی زود بــه زود نظر بدی به مطلباش هر چی بود
مایل به همکاری بودی زود بگــو توی سرت هر نظری بود بگو
خدانگهـــــــــــدار تــو باشه طناز یک نظری تو وبلاگ ما بنداز.
این هم هدیه من :
پاسخ بوالفضول:
داش احمد! این دلم شده هلاکت صد آفرین به اون "روان پاکت"!
شهر شمـــــا کاخک(1) استادیه دیــــــــــار پروین گنابــــــادیه (2)
ادیب وارستــــــــه ی کشـــورما محقــــق و مترجــــــم توانــــــا
مشهوره سعی و پشتکار و صبرش الهی که نـــــور ببـــاره به قبرش
از راه اومد طبــــــــع ترانه سازت شعـــر قشنگت و هدیه ی نازت
قندا رو آب – تـــوی دل بنده- کرد! بوالفضولو حسابی شرمنده کرد
خطّ قشنگتــــــــون :خطّ شکسته (نه مثل خطّ ما شکسته -بسته!
هی چپ و راس، پايين و بالا میره! جلـــــوی آفتاب بذاری را میره!!)
شکسته شد بازار نسخ و تعلیق صد آفرین! کارت درستـــــه رفیق!
اسم ما رو که بی کلاسه و زشت دست شما چه جوری خوشگل نوشت؟!
برای این هدیه ی تن تنـــــــــانی تشکر و سپـــــــاس و قدردانی!
خب بپریم تــــــــــــوی وب گناباد! عجب وبی! انگــــــوری باغت آباد!
مطلب توپ داره و عکسای تاپ! شعبده های خفــــــن فتو شاپ!!
الهی "بوالفضــــــول" نبینه داغت میرم، ولی بازم میــــــام سراغت
تنت توپ و سرت سبز و دلت شاد قربون مهربونیــــــات ...زت زیاد!!
..........
(1): کاخ کوچک! و همچنین: از بخشهای گناباد
(2):زنده یاد استاد محمد پروین گنابادی