(  !با مجوّز مرحوم جلال الممالک )  

 

بوده است خری که دم نبودش"

"روزی غم بی دمی فزودش

 

گفتا که برای چاره ی کار

آن به که روم به سوی بازار

 

زانجا بخرم برای خود دم

آسوده شوم ز طعن مردم

 

از نقد ورا به کف چکی بود!

زان بیش به خانه قلکی بود!

 

برداشت شکست قلّکش را

هم خرد نمود آن چکش را

 

زان بعد برفت پیش سمسار

  نقدا بفروخت  جُلّ وافسار        

 

چون صاحب پول نقد گردید

با آن لب همچو لعل خندید!

 

خرکیف شد و سپس به تعجیل

خرّاطی خود نمود تعطیل(!)

                  

با پول ز بهر دم خریدن                                                              

فی الفور برفت سوی "جردن"

 

شد داخل یک مغازه ی شیک

آکنده ز جنسهای آنتیک

 

شد صاحب آن به پیشوازش

پرسید ز مطلب و نیازش

 

   آن کاسب دون ز حیله پر بود

کوتاه کلام، گوش بر بود !

 

 ! یک مرد خلاف آبدیده

چون طعمه ی خویش دم بریده!

 

آری که ز کاسبان تهران)

عمریست که دپرس است شیطان!

 

البته نه آن که اهل تقواست

با پول حلال گرم سوداست

 

این دسته به یمن دین وایمان

پاکند و همه "حبیب رحمان"

 

ای درد وبلای این حبیبان

توی سر خیل نانجیبان...!)

 

خرگفت چنین به مرد کاسب

هستم ز پی دمی مناسب

 

آورد برای او دمی چند

کای آهوی ماهروی(!) بپسند!

 

برداشت؛ گذاشت ؛دست چین کرد!

یک دم ز میانشان گزین کرد!

 

خرگفت که :  این دمم پسند است

از قیمت آن بگو که چند است؟

 

گفتش که: اگر چه نیست قابل

صد چوق بده تو در مقابل!

 

خر گفت که: من خرم نه خرپول!

کن لطف وبگو بهای معقول

 

هست ارچه مرا ز بی دمی غم

    بی فکر نباشم آن قدر هم

 

صد" راتو برای ما "چهل" کن!"

از بابت باقیش بحل کن!

 

کاسب چو شنید حرف او را

سر داد تکان وگفت : رو را!

 

خواهی که دهی مرا چهل چوق؟

شرمنده!....برو جلو بزن بوق!

 

زین نرخ اگر تو دَم برآری

آن به که روی و دُم درآری

 

 

این شیک تر است از دم اسب!

  این چانه زنی است مانع کسب!

 

کاین دم که پسند خاطر توست

از خارجه آمده است با پست!

 

جنسش همه خارجی واعلا

تولید سفارشی است مارا!

 

هرچند که ورژن جدید است!

این بیع به قیمت خرید است!

 

این قسمت آن محل وصل است!

این، جان داداش(!)اصل اصل است

 

 

این را نخری اگر؛ بوَد حیف

 عمراً نشوی دوباره خرکیف!

 

صد در صد این عتیقه چرم است!

بردار وببین چقدر نرم است

 

دَم زد ز دُم و نمود تعریف

 خر شیفته شد برآن اراجیف

 

القصّه ز بعد این مطالب

دم را به خرک نمود قالب

 

آنقدر بگفت تا خرش کرد

البت خر بود خرترش کرد –-

 

زینگونه برید گوش خر را

مغبون بنمود "جنس خر" را

 

خر دم بگرفت وبست برخود

گفتا که :شدیم "دنب  سرخود"!

 

درآینه دید هیا تش را

از یاد ببرد قیمتش را

 

هر نقد که داشت توی خورجین

رو کرد و بریخت روی  ویترین

 

از شادی خویش یک دهن خواند!

گویی  آواز درچمن خواند!!

 

تحریر حریر وار عرعر...!)

عالم شده مات" سولفژ" خر!)

 

با شوق ز لُپّ آن دغل باز

یک ماچ گرفت با بسی ناز!

 

خر با دم آکبند و تازه 

زد بیرون از در مغازه

 

گه یورتمه رفت و داد ویراژ

گه رفت به زعم خود دِرِساژ(!)

 

آمد چو سمند ازپی تک

انداخت ز فرط شوق جفتک

 

با جفتک اولی که انداخت

کار دم آکبند خود  ساخت!

 

 در رفت همه سجافش از هم

وا شد همه کوکهاش از دَم

                         

شد کنده دمش به کل ز ُدمگاه!

جمعی به نظاره گرم قاه_ قاه

 

بیچاره خرک میان "جردن"

می خواست زفرط  شرم مردن

 

هم دنب نیافت آخرکار

هم" گوش بریده" شد به بازار

 

 مسکین خرک آرزوی دم کرد

نایافته دم دو گوش گم کرد"

 

     

 

 


 

اخبار جدید!:

۱)به میمنت ومبارکی خبرنامه ی وبلاگ ماهم به راه افتاد؛ دوستان عزیز می توانند با درج کردن ایمیل خود در بخش مربوطه و ارسال آن، عضو خبرنامه شده ، از آخرین اخبار مربوط به بوالفضول الشعرا ، طنزهای اختصاصی(!)   وهمچنین به روز شدن وبلاگ با خبر شوند.

۲) بخش پیوندهای روزانه هم فعّال شد. لینکهای جالب وطنزاگر گیرتان افتاد، برایم بکامنتید تا درج شود، راه دوری نمی رود!

 


 

 

 

 (!...طنزی که هم اینک به دستمان رسید)

 

 

!معرفی منثورو منظوم  دو  وبلاگ طنز

 

.................................

:اگر از شما شعر طنز باحال خواستند به هیچ عنوان نگویید

!!من مهدیجیتال م کجا بووود

 

این شما و این هم طنزبا صدای ِ(دالبی مهدیجیتال)!!!... با کیفیت عالی

  

زشعــــر خویش بخشد شــــــور وحالم

 به طـــنز خــــــــــود کند دور از ملالم

 !همـــــــــه دلداده ی دی. جی فلانند

!ولی مـــــــن عــاشق مهدیجیتالم  

 

.............................................

 

اگر دنبال یک طنز سرای کار کشته ، نازک بین وهمچنین بدپیله(!) می گردید

راه دوری نروید

 

 

!ای که نازک شده از طنز تو را بینایی

!شیوه ی شعر تو شد شاخصه ی شیوایی

طنز بد پیله ی تو گیر دهد بر همگان

!!هیچکس گیر ندیده است به این گیرایی 

بوالفضول الشعــــــرا آمده با ذوق تمام

شده مهمــــــــان تو در بزم سخن آرایی